این کارگردان اهل کردستان، در نخستین گام فیلمسازیاش توانست دو سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی فیلم اول و بهترین فیلمنامه را از سی و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر بگیرد و فیلمش برای پوریا رحیمی سام هم جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را داشته باشد. «زالاوا» که اثری کمعیب در فیلمنامه و کارگردانی است با بازیهایی خوب و قصهای رازآلود، تماشاگر را تا پایان روی صندلی سینما مینشاند و احساساتش را گاهی با ترس و وحشت، گاهی با اشک و حسرت و گاهی با طنز و لبخند عجین میکند. درباره جزئیات بیشتر این فیلم که موفق به دریافت چند جایزه دیگر از جشنوارههای خارجی شده و اکنون روی پرده سینماهاست.
با ارسلان امیری گفتوگو کردیم که میخوانید.
مخاطب سینمای ایران، قصه دوست دارد و ادبیات و اقلیم ما غنی از قصه است و با وجود کمتوجهی به اصل قصهگویی در فیلمهای سینمایی، «زالاوا» نشان داد با قصه خوب میتوان مخاطب را به سینماها کشاند، قصهگویی در فیلم چقدر برای شما اولویت داشت؟
طبیعتاً هدف من، قصهگویی بود و پیش از اینکه بخواهم به مضمون یا نمادگرایی در اثرم بپردازم، میخواستم یک قصه سرگرمکننده بگویم و چه بهتر اینکه این قصه سرگرمکننده واجد معانی و مفاهیمی باشد که بتوانم آنها را در قالب ژانر بگویم تا مخاطب شاهد تجربه تازهای از بومی کردن ژانر در یک فیلم ایرانی باشد. اینکه مخاطب وارد کلیشههای ژانری نشود و تجربهای جدید از تماشای یک فیلم ژانر ایرانی با مؤلفههای بومی را داشته باشد برایم اهمیت داشت، در واقع قصهگویی و ژانر از اولویتهای من برای ساخت این فیلم بود.
با توجه به اینکه فیلمتان یک اثر بینژانری است منظورتان از اینکه مخاطب ایرانی را پای فیلم ژانری بیاورید چیست؟
«زالاوا» یک فیلم بینژانری است و من مؤلفههای ژانری را در آن به کار بردم. اینکه میگویم فیلمِ ژانر است چون جانمایه وحشت در فیلم برجسته شده و بخش دلهرهآور و رازآلود کار موجب شده بخش درام فیلم و کمدی تلخ آن کمرنگتر شود؛ چرا که وقتی جانمایه وحشت را در فیلمتان به کار میبرید بیشتر به چشم تماشاگر میآید بنابراین برخی به اشتباه، فیلم «زالاوا» را در ژانر وحشت تقسیمبندی میکنند در حالی که من نمیخواستم فیلم ژانرِ وحشت بسازم. این فیلم براساس یک افسانه خیالی ساخته شده که استنادی در تاریخ فولکلور آن منطقه ندارد بلکه زاییده ذهن من است. تفاوت افسانهها با اسطورهها در قصهساز بودن آنهاست. قصه خیالی «زالاوا» ریشه در فرهنگ ندارد بلکه قصهای را ساختم که شبیه حکایتها و افسانهها باشد بنابراین وقتی داستان تعریف میکنید ناخودآگاه پای ژانر وسط کشیده میشود. قصههای قدیمی مادربزرگهای ما مملو از افسانههای خیالی بود، میخواستم کارم شکلی از حکایت و افسانه داشته باشد و این تلفیق ژانری اثر ناشی از افسانهای بودن قصه است.
لوکیشن اثر هم به فضا و لحن سرد اثر بسیار کمک کرده است، از دشواریهای کار کردن در اقلیم سخت کردستان بگویید.
کار سینمایی کردن در چنین لوکیشنی سخت است به ویژه اینکه فضا هم نیاز به صحنهپردازیهای خاص متناسب با فضای فیلم داشت. گریمها و طراحی لباس در این فیلم کاملاً خیالی است و اگر لباسهای دیگری هم تن این شخصیتها میدادیم، این فیلم در هر لوکیشن دیگری امکان ساخت داشت. شکل پلکانی روستا، سختگذر بودن آن و خشونت و زیبایی توأمان طبیعت آنجا به من بیشتر کمک کرد که بتوانم این تصویر خیالی را بسازم. من کُرد هستم و با فرهنگ آن منطقه آشنایی دارم، با قصههای خیالی و افسانهها بزرگ شدم و اتفاقاً این بخش کار برایم آسان بود که ساخت فیلم را به اقلیم خودم ببرم. مهمترین مسئله این است که تو در اقلیم خودت اگر قرار باشد شبهافسانهای را نقل کنی، کار برایت راحتتر است چون با زمینههای فرهنگی آن اقلیم آشناتری.
بسیاری از فیلماولیها ترجیح میدهند در گام اول فیلمسازی سراغ لوکیشنهای سخت و قصههای حساس نروند چون حرکت بر لبه تیغ است ولی شما چنین جسارتی را کردید، به نظرتان کارگردان اولیها چطور میتوانند فیلمهایشان را از فضای آپارتمانی و قصههای تکراری اجتماعی خارج کنند؟
به نظرم الان فیلماولیها برای رفتن به سمت موضوعات ریسکی، جسارت بیشتری پیدا کردهاند. نمونههای خوبی را در سالهای اخیر دیدیم که تجربهگرا و قصهگو بودند. مسیری که فیلماولیها در سالهای اخیر طی میکنند نوید حرکت به سمت تجربههای نو را میدهد. فیلمنامههای برخی از فیلماولیها را که میخوانم شاهد رخ دادن چنین جریانی هستم و مسئله خروج از قصههای آپارتمانی در بین فیلماولیها بیشتر شده است. دلیل اینکه چرا من در نخستین تجربه فیلمسازیام سراغ چنین قصهای رفتم، این بود که در فیلمنامهنویسی و تدوین فیلم تجربههایی داشتم و میتوانستم با ریسک کمتری، چنین ایده حساسی را بسازم.
خبرنگار: زهره کهندل
نظر شما